سياست كاذب خيلي كارها مي كند

 

در اينجا با برادران و خواهران اهل تسنن مي خواهم موضوعي را كه بسيار شنيدني و مستند است در ميان بگذارم: دوستي دارم استاد دانشگاه و از اشخاص فهيم و دوستدار زيادي نيز دارند. در كنار هم جهت صرف نهار بوديم و قرار شد كه براي چاي در دفتر باهم باشيم. جاي دوستان خالي، ميوه و چاي حاضر بود. در مورد كار و راه حل توليد كه يك رشته كاري نيز به آقاي دكتر بر مي گشت صحبت شد. بعد از اتمام، باب سخن از اينجا شروع گرديد كه بنده به عنوان يك نويسنده كوچك كنجكاو شدم كه آقاي دكتر شما برادران و خواهران سُني چقدر با ما شيعيان خودتان را نزديك و برادر يا خواهر ميدانيد و مي شناسيد؟ دكتر خنديد و گفت حاجي راستش را بپرسي ما شما را از خودمان و خودمان را از شما جدا نمي دانيم به سه دليل مهم و اصلي. پرسيدم مي شود آن سه دليل را بفرمائيد. دكتر گفت 1- خداوند متعال 2- پيامبر اكرم 3- قرآن كريم. پرسيدم آقاي دكتر شما قرآن را مطالعه فرموده ايد گفت بلي پرسيدم مگر خداوند در قرآن نفرموده كه به ريسمان خدا چنگ بزنيد و از هم جدا نشويد گفت بلي گفتم پس چطور عده اي از برادران اهل تسنن اين كار را نمي كنند. گفت درست است، مي داني چرا گفتم بفرمائيد. فرمودند سياست از يك طرف و تفاسير غلط از سوي ديگر نمي گذارد مسائل در مسير خود باشد. البته در بين شما شيعيان نيز وجود دارد. پرسيدم آقاي دكتر شما در مورد حضرت علي (ع) چقدر شناخت داريد؟ گفت من آنقدر مي دانم و بطوري كه از بزرگان خودمان شنيده ايم جناب عمر بارها گفته كه حضرت علي در جاهائي مرا نجات داده مخصوصاً در محاكمه كردن. پرسيدم پس شما به عدالت علي (ع) واقف هستيد گفتند نمي شود انكار كرد ولي اين را نيز بگويم جناب عمر نيز بارها به جناب علي كمك كرده بودند. عرض كردم پس اين دو شخصيّت چطور شده باهم به نحوي كه در تاريخ نوشته از هم دلگير شده اند. دكتر كمي صبر كرد و با شهامت و مردانگي تمام گفت حاج آقا اجازه بده اين موضوع را باز نكنيم. گفتم آقاي دكتر اگر قرار باشد حضرتعالي كه شخصي فهيم و باشعور هستيد اين موضوع را نگوئيد و روشن نكنيد پس شما و من نيز در رديف آناني خواهيم بود كه حقيقت را با خود دفن كرده اند. گفت فقط مي توانم بگويم بعضي از اجداد مان در مورد خاندان پيامبر كم لطفي كرده اند و كاري را كه نبايد مي شد انجام داده اند. من به حقيقت ديدم دكتر كمي در هم شد و رنگ رخسارش پريد. پرسيدم اگر اجازه نمي دهيد موضوع را قطع كنم. با درايت تمام فرمود نه نه موضوع چيز ديگر است من بيش از 25 سال است در بين برادران و خواهران شيعه در دانشگاه تدريس مي كنم و تا بحال به جز چند برخورد جزئي و شخصي هيچگونه مشكلي را متوجه نشده ام. ولي سياست از خدا بيخبران اينهمه مشكل بين برادران و خواهران سني و شيعه بوجود آورده. دكتر به يك موضوع جالب و شنيدني اشاره كرد كه عبرت گرفتني است. گفت حاجي مگر در زمان پيامبر اكرم، جناب عمر، جناب علي و يا ديگر حاكمان، شياطين وقت كم بودند؟ همان خدا نشناس ها تفرقه افكني را انجام مي دادند، مثل امروز. در آن زمان با نام ها و لباس و زرق برق ديگر، انسان هائي بودند كه بعضي كشور هاي رقيب و هزار چهره امروزي را تشكيل داده اند و در بين اعراب چنان انسانهاي بدوي بودند كه براي يك پاپاسي سر مي بريدند و از ضعف آنان همان بي اصل و نسب ها استفاده سياسي كرده امروزه در جهان به اصطلاح متمدن فعلي اينهمه كشتار به راه مي اندازند. پس باعث اصلي اين مسائل استارتش از قديم زده شده و سياست پدر و مادر نمي شناسد. بنده پرسيدم آقاي دكتر جنابعالي در مورد عاشورا و امام حسين (ع) چقدر شناخت داريد. كمي فكر كرد و سيگاري روشن نمود. گفت حاجي با اين فاز من كاري ندارم و ارادت خاصي به اين جناب دارم. سيگار دكتر كه تمام شد ضمن نوشيدن چاي به او گفتم اگر اجازه بدهيد تنها به يك موضوع ديگر اشاره كنم آيا قول مي دهيد آنچه را كه مي دانيد مرد مردانه بگوئيد؟ دكتر گفت فكر مي كنم اين شهامت را داشته باشم. پرسيدم شما شنيده ايد جناب عمر بنا به روايت، در مورد تنها دختر پيامبر خدا چه كاري انجام داده اند؟ آقاي دكتر گفت بلي. پرسيدم چه نظري داريد؟ گفتند هيچ. عرض كردم در حالي كه سالها زير سايه پدر بزرگوار حضرت زهرا (س) زندگي كرده بودند. دكتر گفت حاجي من عرض كردم شرمنده اعمال گذشتگان هستيم و  همين موضوع را نيز در بر داشت. اما در دو چيز شما را راهنمائي كنم. گفتم بفرمائيد گفت پست و مقام – عشق كاذب. انسان بايد اعمالش را براي رضاي خدا انجام دهد نه به خاطر نفس امّاره. ولي موضوع دوم، هوس، انسان را كينه توز مي كند. آقاي دكتر در ضمن به يك نكته ظريف اشاره كردند كه بسيار جالب بود و آن اشاره به تحت تأثير بودن جناب عمر از حاكمان ديگر بود كه بيش از اين سخن را باز نكرد و از من خواست موضوع را عوض كنيم و بنده نيز با تشكر و سپاس فراوان از مردانگي و شهامت اين عزيز قدردان گشتم. پس اي برادران و خواهران اهل تسنن بيائيد گذشته را به تاريخ سپرده دين، ايمان، قرآن و آبروي پيامبراكرم را كه هداياي الهي هستند حفظ كنيم و الّا عمر مانند برق خواهد گذشت و روسياهي به همراه خواهد داشت.

در ضمن به يك مستند ديگر اشاره مي كنم كه سال گذشته در شهر اسكو روي داد و موضوع آن در روزنامه و راديو و تلويزيون انعكاس يافت. در مورد عفو ديپلم وظيفه شهيد مهدي داننده اسكوئي كه در يكي از شهرهاي كردنشين آذربايجان غربي خدمت مي كرد به شهادت رسيده بود بعد از طي مراحل طولاني حدود سه سال و چند ماه كه قاتل در زندان همان شهر بود دو ماه مانده به اعدام وي يكي از دوستان به بنده تلفن كردند كه اين موضوع را سعي كنيم خانواده محترم شهيد گذشت كنند، چون شخصي كه به عنوان قاتل محكوم شده قسم مي خورد من تحت تأثير عواملي از خارج كشور قرار گرفته قتل را به گردن گرفتم و الّا من قاتل آن شهيد نيستم. خودتان بهتر مي دانيد بالاخره در محكمه وقتي طرف، قتل را به گردن گرفته و اقرار نمايد و حكم صادره در ديوان عالي نيز تأييد گردد برو برگردي در كار نيست، اما ياعلي گفته وارد معركه شديم به چند دليل: 1- اشخاصي كه موضوع عفو را مي گفتند و به ايشان نيز اهالي شهر و روستا گفته بودند شخصيتهائي خداترس و باايمان كه نماينده چندين هزار كرد و شيعه بودند. 2- اثبات براي گذشت حاميان مولا علي (ع) كه فرموده اند گذشت خصلت مردان است. 3- اثبات اقتدار اخوت بين شيعه و سني 4- مردانگي خانواده يك شهيد اسكوئي. واقعاً چه كساني كه در اين موضوع وساطت كرده بودند. اما خانواده شهيد به دليل برخورد هاي غير معقول از قبول موضوع امتناع كرده بودند ولي با هزاران صبر و تأمل دو ماه زحمت كشيده شد سپس يكي از مسئولين محلي و دو نفر از نمايندگان تبريز، اسكو و آذرشهر و حقير اين موضوع بدون چشمداشت قبلي به نحوي كه ريش سفيدان برادران اهل تسنن، اعضاي شورا، شهردار، نمايندگان و روحانيون اهل سنت منطقه اروميه مي خواستند مسئله عفو به خوبي وخوشي و به لطف الهي به پايان رسيد و جواني، 24 ساعت مانده به اعدام آزاد گرديد و اين امر اخوت و برادري بين شيعه و سني را در اين دو شهر استحكام بخشيد. بنابراين اگر سياستي كاذب در كار نباشد و خلوص نيت و سياست خداپسندانه حاكم گردد پيوسته، عاقبت موضوع به جائي مي رسد كه خداوند دوست دارد.