زندگي نامه عجب پر شده اي دارد

 

به نام خداوند بي همتائي كه منّت گذار به الطاف و محبّتهاي بيكران خويش نبوده و شكر را به طرق عالي جوابده و نعمت بخش است.

سابقاً سرماي شديد و برفهاي بدون دود و گرد وخاك و عاري از مواد آلاينده و شيميائي با سفيدي كامل، كه چشمان بيننده را از نور خود جلاء مي بخشد در كوه ها، باغات، بيابان و در كوچه هاي خلوت، روي بام هاي مردم در شهرها و روستاها، بعد از بارش با تابش آفتاب كه در وسط آسمان آبي رنگ مي درخشيد، برفهاي زيبا در كنار بام ها را اندك اندك آب كرده در اثر سرماي شبانه به قنديلي تبديل مي كرد و گوئي استاد قلمكار با تراشيدن شيشه هاي بلورين، زيبائي خاصي و ماهرانه براي ساختن لوستري گرانبها قنديل ها را تراشيده و آماده تابيدن چراغ داخل لوستر بودند. بعد از طي زمستان بهاري با درختان سرسبز و گلهاي زيبا صفايي به باغات شهرها مي بخشيد چشمه ساران با آب زلال مانند اشك چشم در دشت و دمن جاري بود. باري تعالي آنقدر عظمت خود را در اين مواقع به مخلوق خويش نشان مي دهد كه گوئي در نظر دارد زيبائي ها را لحظه به لخظه نثار كند تا وجدان هاي خفته بيدار شوند و پي به عظمت خالق خود ببرند. در همين شهر كوچك و قديمي پدر مادري دلسوز و مهربان و با اصل و نسب زندگي مي كردند، كه خانواده پدري نگارنده بود. در زمان قديم صفا و صميميت بين مردم مانند همان رنگ هاي زيبا يعني سفيد، آبي و سبز مي درخشيد چنانكه مي دانيد كه نقاش چيره دست از رنگ طبيعي استفاده مي كند نه از رنگهاي ساخت دست بشر. دلها همه روشن و ديدگاه ها بي منت و گفتار ها خالص بود. در آن زمان يعني 67 سال پيش اين حقير در يكي از محلات شهرمان كه كوچه دباغان ناميده مي شد پا به اين دنيا گذاشتم در آن دوران مادران در بيمارستان ها جهت وضع حمل نمي رفتند ( البته نبود كه بخواهند بروند ) بلكه خانمهائي كه اصطلاحاً به آنان ماما گفته مي شد وآنچه در اين مورد مي دانستند فقط مأخوذ از تجربيات ماماهاي پيش از خودشان بود، بچه ها را به دنيا مي آوردند و با مشقات فراوان ادامه حيات مي دادند. اما بايد بگويم كه با كمبود شديد امكانات رفاهي و بهداشتي، عواطف بسيار بالا و نيرنگ كم بود و پدر مادراني كه بيش از چهل سال داشته باشند يا در روستاهاي امروزي زندگي كنند اين مسئله را خوب درك خواهند كرد. مردم به دين و ايمان خويش ارزش قائل بودند و از خداي خود براي انجام كارهائي كه در شأن يك انسان نيست مي ترسيدند مخصوصاً در شهرهاي كوچك و روستاها حيله و مكر بسيار كمرنگ بود. اكثر مردم پايبند باري تعالي و خاندان با عظمت چهارده معصوم عليهم السلام بودند و خلوص نيت داشتند.   

اينجانب ميرايّوب حميم اسكوئي فرزند مرحوم ميريعقوب متولد سال 1333 در اسكو فرزند دوم از سه برادر، مادرم از نواده هاي قره باغيها در تبريز و پدرم اصلاً و نسباً از نوادگان حاج مير معصوم اسكوئي بودند.

سروران و عزيزان، چه كنم كه كار و تلاش را از اول دوست داشتم و روي پاي خود ايستادن در جسمم عجين بود. بااينكه دو نفر از خانمهای همسایه هميشه در خانه ما تشريف داشتند و كمك به مادرم مي كردند. از نظر مالي خيلي راضي بوديم، با اينكه من خيلي هم شلوغ بودم اما انيس و مونس مادرم اكثراً من بودم تا اينكه صلاح بر آن شد كه خداوند سبحان مادرمان را از ما گرفت تا به امتحاني ديگر آزمايش كند. گرمي آغوش مادر و گفتار شيرينش خستگي را از تن جدا مي كرد اما چه مي شود كرد نعمتي كه از دست رفت ديگر بر نمي گردد (روانش شاد). به هر حال، چه كنم در حال حاضر اگر بدانم مادرم را دوباره مي بينم هست و نيستم را براي يك ديدار مي بخشم ولي خوشحال به آنم كه در حال حيات انيس و مونس ايشان بودم و از من خيلي راضي بود.

زندگي جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو

نيست هنگام تأمل بيدرنگ آماده شو

عمر رعدآسا مي گذرد اما تجارب و جواني و اندوخته هاي بشر تكراري نيست. آنچه با خون و گوشت انسان عجين مي شود تا آخر عمر در صورت استفاده بهينه او را ياري خواهد كرد اما اگر تحت تأثير ناملايمات و نفس لاكردار قرار گيرد به منجلاب كشيده شده و آرزوهاي ديرينه انسان را به يأس و نااميدي مبدل مي سازد.

تعيين سرنوشت به عقل و خرد اوليه بشر بستگي دارد و جنبه يك جوان استحكام بخش عواطف و عواقب زندگيش خواهد بود. مصمّم بودم و سعي بر آن داشتم كه آنچه از دستم بر مي آيد براي پيشرفت مملكت و خدمت به مردم پا پيش گذارم. با اينكه لطف الهي شامل حال بنده بود كه 48 ماه در محل عملياتي و زير بمباران هاي وحشتناك دشمن باشم و در پايگاه لحظه به لحظه با مرگ و شهادت همرزمان مواجه بوده ام، با 12 سال خدمت در نيروي هوائي، حقير با اخذ مدرك سرمتخصص نظامي از خدمت استعفا دادم. به هر حال بعد از استعفاء در فكر بودم كه چگونه خرج زندگي را درآورده و محتاج نباشم و دست به چند كار زدم تا آخر خداوند متعال بخاطر پس دادن امتحان رهنمون گشت. برادر كوچكم در اثر بمباران نيروگاه حرارتي تبريز ترسيد و همان باعث گرديد نزديك به دوسال در پي امتحاني ديگر مورد آزمايش قرار گيرم. اما از آنجائيكه خداوند يكتا حامي و ممتحن خوبي است نگذاشت بنده سراپا تقصيرش از امتحان رفوزه شود. ناگفته نماند همسرم كه بيشتر و بهتر از حقير امتحان پس داده در اين مورد با معدل 20 از من پيشي گرفت. روزها و شبهاي طولاني را با چشماني اشكبار و مرهم پزشكان، مثل شمعي مي سوختيم و با تحمل زحمات فراوان به مراقبت از برادرم مي پرداختيم و همسرم مانند يك خواهر و پرستار به مسائل بهداشتي او رسيدگي مي كرد و دم نمي زد. با اين حال هربار به من مي گفت: خداي نكرده به دل نگيري كه چرا با اينهمه مشكل مواجه هستيم؟ بدان كه اين امتحان الهي است. روزي تصميم گرفتم براي ادامه معالجات برادرم و اداي قرضها، خانه مسكوني ام را بفروشم اما از آنجائيكه نامردي در اين ميان از آب گل آلود ماهي مي گرفت پس از معاملة اوليه زير حرفش زد و مبلغ مورد معامله را نپرداخت كه بنده عرض كردم آقاي X چرا اين كار را مي كني؟ تو كه با من به فلان مبلغ طي كرده اي چرا زير حرفت مي زني؟ در جواب گفت آقاي اسكوئي اگر قبول نمي كني معامله را فسخ كنيم. اما بنده چون به آن پول احتياج داشتم گفتم آقاي X به يك شرط معامله را مي پذيرم. گفت چه شرطي؟ گفتم: به حضرت عباس (ع) قسم بخوركه تو با من به مبلغي كه خودت مي گوئي معامله كرده اي. اين آقا كه عقل و ايمان خود را از دست داده و به نفس خويش نوكر شده بود قسم خورد. حرفي نزدم و معامله انجام و سند را امضاء كردم، چون مي خواستم برادرم را درمان كنم و قرضي كه داشتم بدهم. چشم شما عزيزان بد نبيند، سه ماه بعد همسر آقاي X كه حامله بوده، در آن منزل بچه اي بدنيا مي آورد كه 35 سال از اين موضوع مي گذرد همان دختر خانم به اندازه يك انسان كامل بوده اما ناقص العضو، چون دستهاي كوتاهش به اندازه يك وجب و پاهائي كوتاه و كج كه قادر به راه رفتن نبوده و او را بغل كرده و جابجا مي كنند. روزي نشسته بودم كه همان آقاي خريدار منزل آمد و دست به گردن حقير انداخت و گفت: سيد سالهاست كه در آتش مي سوزم و دم نمي زنم من بچه ام چنين است و شما از من بگذر و حلالم كن. عرض كردم من شما را نمي شناسم و با شما معامله نكرده ام، حضرتعالي با ابوالفضل العباس (ع) معامله كرده اي. بنابراين عزيزان هميشه سعي كنيم خوبيها و انسانيت را براي لحظه اي ندانم كاري و هوس نفروشيم و خود را نبازيم. سرتان را درد نياورم كه خدا مي داند چه دوراني را پشت سر گذاشته ام ولي جز شكر و سپاس به درگاه خداونـد متعـال دم نزده ام و اينجاست كه بايد صبور بود و امتحان پس داد. ناگفته نماند كه اگر سرگذشت خود را مي نوشتم بيش از پنجاه صفحه بايد پر مي كردم. اما خداوند سبحان دوستي مومن، خداشناس و با ايمان عطا فرموده كه راضي به ناراحتي آن نمي باشم.

بنده روزي در مغازه سيبك سازي يكي از دوستان در شهرمان نشسته بودم و ديدم سيبكهاي كهنه را مي آورند و در آنجا تعمير مي كنند به طوريكه مسئله مرا بخود جلب كرد. پرسيدم آقاي عزيز اين قطعات كهنه كه تعمير مي كنيد مگر تازه اش چقدر ارزش دارد كه شما مبادرت به اين كار مي كنيد؟ ايشان گفت كه تازه اش خارجي است و در ايران گران در مي آيد. يك عدد از چپقي ها را با خود برداشته و بردم. شنيده بودم درمحلي كه مسجد كبود در آنجا قرار دارد و به نام خيابان كهنه معروف است، آهنگري وجود دارد. نزد او رفته و گفتم عموجان مثل اين قطعه برايم درست مي كني؟ گفت 15 تومان مي گيرم. وجه را پرداختم و سه ساعت بعد ميله اي آهني را شكل داده و مشابه قطعه اي كه من به عنوان نمونه داده بودم گرفتم و آمده  قطعه را به پيش تراشكاري به نام آقاي جباري كه در دروازه تهران بود بردم و ايشان گفت كه اخيراً عين اين قطعات را در تراكتورسازي فورج مي كنند. با دوستم صحبت كردم ايشان گفت شخصي به نـام آقاي دعاگـوئي مي گويند مي خواهد چنين قطعاتي را فورج كند. بنده با ايشان تماس گرفته باب دوستي را باز كرده و كار را شروع و از آنجا پا به عرصة صنعت گذاشتم و طوري شد كه هفته ها در به روي خود مي بستم و طرح مي كشيدم تا قطعات را برايم توليد كنند و جرقه در آن زمان زده شد و توسط مرحوم آقاي مهندس سلطاني كه در تراكتورسازي بود شروع به كار كردم و اولين توليدات قطعات جلوبندي را به بازار ارائه دادم، طوري شد كه نمي توانستم خواسته هاي مشتريان را به موقع تحويل دهم. اكثر سيبك سازان به كارهاي بنده روي آوردند و شروع به توليد قطعات نو كردند و تعميرات را كنار گذاشتند. از آن روز به لطف الهي سال به سال ترقي كرده و پيش رفتم، شب و روز به توليد ادامه داده و در حال حاضر حدود 200 نوع قطعه گير بكسي، ديفرانسيل، جلوبندي و قطعات صنعتي را توليد مي كنم.

اينجانب داراي 33 سال سابقه مديريت در صنعت داشته و از بين شركتهاي خصوصي براي اولين بار در تبريز موفق به اخذ گواهينامه استاندارد ايزو 9001 در سيستم مديريت كيفيت از شركت ار- وي- توف شده، در سالهاي 1377و 1378 به عنوان مدير، توليد كننده و كارآفرين نمونه كشوري و استاني معرفي شدم. تدوين كننده استاندارد سيبك در ايران بوده و داراي مهر استاندارد براي قطعات توليدي شركت مي باشم و شركت آذرفرمان جزو شش شركت معتبر در استان آذربايجان شرقي براي كايزن و بهره وري مي باشد - عضو انجمن مديريت كيفيت ايران - عضو انجمن مديران صنايع ايران و خبرنگار افتخاري روزنامه نيز مي باشم. در حال حاضر با چند شركت قرارداد داشته (از جمله شرکت تراکتورسازی که 23 سال همکاری داریم) و شب و روز در تلاش هستم و كار را براي خود عبادت و سعادت مي دانم. لطف الهي شامل حال گشته در كارهاي خير  نه آنچنان كه خودم راضي باشم پيشقدم بوده ام و در اوقات بيكاري به تدوين كتاب مي پردازم و 4 جلد كتاب در بابهاي سياسي- اجتماعي- مذهبي و مديريتي و گياه درماني نوشته ام كه از درآمدهاي حاصله با اندوخته لازم دستگاهي را براي بيمارستان شهيد قاضي خريداري و كمبود آنجا را برطرف نموده ام و عضو هيئت امناي بيماران خاص مي باشم. 

از خاطرات بد بنده روزي است كه كار نكرده باشم و فردي مصرف گرا در جامعه بوده آنروز را سپري نمايم چه از نظر توليد، چه از نظر كارهاي خير، انسانهاي عاجز را مثل گلهاي خوشبوي محمدي مي بويم و به آغوش مي كشم، دل شكسته اي كه مشاهده كنم و اگر رنجيده باشد آنروز براي من ننگي گران و تمام نشدني است. همچنين اگر قطعاتي در توليد باشد كه نتوانم به موقع تحويل يا ارائه نمايم ننگي براي خود به حساب مي آورم و از همكاران عزيزم در كارخانه انتظاري كه دارم دقّت در توليد و ارائه خدمات با كيفيتي بهتر است كه اگر غير آن باشد مكدّر و از خودم دلگير مي شوم. سروران اين وصيت را از من قبول كنيد كه خداوند متعال براي انسانها عنايتي فرموده از جمله قدرت – مال دنيا و خوشزباني اگر هر سه را به كسي بدهد نور علي نور اگر دو تا را داده باشد خانه اش آباد و اگر به كسي قدرت و مال نداده يك ثروت بيكران و بي منت داده و آن زبان خوش است كه بايستي بشر به نحو احسن در جلب و جذب اطرافيان استفاده بهينه نمايد و از همان زبان خوش صاحب ثروت و قدرت نيز خواهد شد والا جز آن باشد يعني بداخلاق و بدزبان سرمايه اصلي را از دست داده و ثروت و قدرت به دردش نخواهد خورد.

از خاطرات خوبم ارائه قطعات سالم، دقيق و مطابق استاندارد است و از توليد يك قطعه جديد بسيار لذت مي برم و سعي مي كنم خود و همكارانم هر چه در توان داريم صد چندان كنيم تا با توليد قطعات جديد بتوانيم از زير يوغ بيگانگان بيرون آئيم. صنعت در وجودم مانند خون جاري گشته و صداي دستگاه هاي توليد برايم لالائي ميخوانند و از عوض شدن صداي آنها به اشكالشان پي مي برم و در صدد رفع آن بر مي آيم. كار بهترين دوست من مي باشد وننگ مي دانم كه فرد مصرف گرا باشد، بايستي مثمر ثمر و كارساز بود و در كتابهاي بنده به خاطرات خوب و بد در موقع مطالعه پي خواهيد برد كه در صورت نياز حضورتان تقديم مي گردد و به عنوان يك كارآفرين ياد گرفتن و ياد دادن را عامل اصلي پيشرفت دوجانبه مي دانم. كسانيكه استعداد ياد گيري دارند سعي كنند بپرسند و غرور نداشته باشند و كسانيكه استاد هستند نگريزند از آن كه من مي دانم چرا ديگران بدانند. راه و رسم كارآفريني را ارائه دهند و راه براي ديگران باز كنند و تجارب و علم خود را بلوكه نكرده و به قبر نبرند بلكه ارائه فيض و وظيفه كنند. علاقه و پشتكار و دقّت در كارها و نداشتن بخل و حسادت رمز موفّقيّت در كارآفريني و حتّي در تمام مراحل زندگي است و رمز موفّقيّت براي پشتوانة آن عرايض توكّل به خدا و ياري جستن از آن پروردگار بي منّت است.

رمز موفّقيّتهاي بنده:

1 احراز هويت به اين معني كه دست از خدا برنداشتن و زير بار منت ديگران نرفتن و تكيه بر غيرت خود

2 تنگ نظر نبودن و حسادت نداشتن

3 روزي حلال طلبيدن از خداوند

4 بي ريا و بي منّت روي به قرآن و چهارده معصوم آوردن

5 سياسي نبودن در دين و ايمان

6 وابسته نشدن به حزب و گروهي جز راه خدا و صراط مستقيم

7 يادگيري و ياد دادن را جز وظايف خود مي دانم

8 دست گيري از مستمندان مالي- فكري و انساني

9 آنچه بخود مي خواهم سعي مي كنم در صورت امكان همه داشته باشند و رمز عقب ماندگي يك شهر، خانواده و جامعه را در حسادت و بخل و تنگ نظري مي دانم و عدم مديريت صحيح چه كلان و چه كوچك و با همه كس دوست نزديك نمي شوم و اگر شدم سعي مي كنم امتحان پس بدهم و پايبند باشم.

انسان مكرراً با پستي و بلندي بسياري در مراحل زندگي اجتماعي و شغلي مواجه مي شود. از نظر حقير رمز موفّقيّت براي مبارزه با آنها را مي توان به شرح زير بيان كرد:

1 - صبر و شكيبائي و تبادل افكار دروني با خداي خود و ياري جستن از آن بزرگوار

2 - استفاده از تجربيات ديگران

3 مانند قناري يك رنگ بودن و نه مثل گنجشك شاخه به شاخه پريدن. امروز فلان كار فردا فلان كار پس فردا كار ديگر و امثالهم، در يك رشته كاري ايستادگي كرده تا اينكه موفق شد.

4 تعيين مشاوران و راهنماياني كه بي ريا ويكرنگ باشند.

5 استقامت و پشتكار و سنگ زيرين آسياب شدن، با هر بادي از جا كنده شدن رمز موفقيت را بطور كلي از بين برده و انسان را در معرض شماتت قرار مي دهد.

6 و باز عرض مي كنم حسادت نداشتن و بخيل نبودن،‏ بنده در كشورهاي اروپايي تحقيق كرده ام و رموزي را در دو جلد از كتابهايم آورده ام كه با مطالعه مي توانيد بهتر پي ببريد.

خواستن توانستن است را به شما عزيزان توصيه مي كنم. اساتيدي كه در راه كارآفريني مرا ياري داده اند براي يك عمر، حقير و امثال بنده را مديون الطاف خويش قرار داده اند و بنا به فرمودة  مولا علي(ع) كه « هر كس  به من حرفي بياموزد همانا مرا بندة خويش نموده است»، در حال حاضر كه 45 سال از يادگيري كلاس اول ابتدايي من مي گذرد اگر عزيزان و اساتيدي كه مرا تا به امروز تجربه و علم آموخته اند را ببينم دستشان را مي بوسم.

براي جوانان عزيز و نور ديدگان عرض مي كنم شما خيلي بزرگواريد سعي كنيد زحمات پدر و مادر خود را با داشتن ادب كامل، مدركي معقول و قلبي سليم جبران و دل آنان راشاد كنيد و روزيكه مدرك تحصيلي خود را برايشان به ارمغان مي بريد خالص، بي عيب و بي ريا باشد. خداي نكرده توام با انحراف، لكه ننگ و بي ادبي نباشد تا بهترين دعاي خير بدرقه راهتان باشد و زحمات شبانه روزي آن عزيزان دست پينه بسته را با شخصيت خويش شاد سازيد و افتخار خانواده و جامعه باشيد. آنگونه نباشيد كه پدر و مادر از غم شما دق مرگ شوند بلكه با افتخار ديده از جهان بسته و دعاي خيرشان هديه شما باشد. انشااله سعي كنيد در توليد، علم، فن آوري و خدمت به جامعه پيشي گرفته به دوستان بباليد و از خداوند شاكر باشيد.

دوست صميمي و بي ريا را در پدران و مادران و كتابهاي سالم بجوييد. متأسفانه زمانه چنين پيش مي رود كه تكيه كردن به ديگران دقت بسيار لازم دارد و امتحان كردن عمري را زير پا مي گذارد بنابراين از چهارده معصوم ياري جسته و دوستان بي ريا را در محيط خويش بجوييد از تجارب بزرگان و ريش سفيدان خيلي چيزها مي شود ياد گرفت و عمر را بيهوده هدر ندهيد. معاشرت چيز ديگري است كه بايد باشد سالم و سنجيده - با  تدبر و عقل سليم و در نتيجه  ياري جستن از خداي سبحان و اندوخته مالي حلال و در ضمن به روز در علم و كارها پيشرفت داشته باشيد كه رمز موفقيت است.

قصد دارم به جايي برسم كه رضايت خداوند و جامعه بشري نسبت به وظيفه ام رضايت آنان باشد و در خدمت به همنوعان براي پيشرفت جامعه بشري سنگ انداز نباشم بلكه وظيفه انسانيم را ادا كرده و در كارهاي خير پيشقدم باشم.

رمز موفقيت را در برداشت عقلي مي دانم و دوستي كه ديده نمي شود و راهنمايي صديق مي باشد و هيچوقت منت نمي گذارد و نمي گويد تو را رهنمون بودم، در حاليكه همه چيز از آن اوست يعني پروردگار بي همتا. اينجاست كه خداي يكتا بر سر شخصي مي زند و بعنوان راهنما ظاهر مي گردد و راه را به ما نشان مي دهد. من توفيق بشر را در نزديكي بي ريا به الله ميدانم.  ادب، عفت، درستي و حسابگري از بهترين شاخصه ها براي يك شخص است و كسانيكه اينها را داشته باشند شريك مال مردم و سهامدار جامعه اند.

از عواملي كه باعث موفقيت شده: درستي و حسود نبودن، پشتكار و صبر و شكيبايي و يك شبه ره صد ساله را نرفتن، تدبير و يكي از عوامل و رموز مؤثر در توفيق هر مرد داشتن همسري فهيم و صبور و با گذشت است.

هر انسان كه در جامعه به عنوان يك شهروند زندگي مي كند به مطالبي از جمله تعصّب و غيرت اجتماعي، منطقه اي، ديني و دروني بايد پايبند باشد و كسانيكه در كارها و پيشرفت اجتماع قدم بر مي دارند مشوق باشند نه سنگ انداز. در پيشرفت توليد و حقوق ديگران پيش قدم بودن‏، افسار جامعه و زندگي و حيات بشري را به دست ديگران نسپردن و از يوغ بيگانگان خارج شدن را مي شود كارآفريني گفت. كسانيكه پيشرفت جامعه را مي خواهند چه با توليد، علم، تجارت سالم و ابداع، كارآفرين شمرده مي شوند. درد دل انسانها را التيام بخشيدن، جوانان را درك كردن، مرهم دل بزرگان شدن و راحت كردن جوانان از راه اشتغال زايي بهترين كارآفريني است.

يك سري از كتابهاي نوشته شده را به عنوان هديه اي ناقابل از طرف يك كارآفرين تقديم شما عزيزان مي كنم كه با آدرسهاي زير مي توانيد درخواست كنيد.

در ادامه عرایضم به دوستان و اساتید و کارآفرینان گرامی بخصوص جوانان علاقمند به تولید و کارآفرینی، با تجربه 45 سال فعالیت در عرصه تولید و 66 سال سن وصیت میکنم که برای آموختن هیچ وقت دیر نیست و آنان که زمان را از دست می دهند و برای آموختن تلاشی نمی کنند بدانند که زندگی را می بازند.

هرکسی برای خود عشق را معنی می کند در حالیکه مفهوم اصلی عشق از دل برخواستن و بر دل نشستن است. عزیزان! وقتی در کاری یا تجربه علمی ـ عملی عمری سپری کرده اید بدانید نیرویی که به شما قوت حرکت داده عشق به کار و آموختن بوده که با آموختن و کسب تجربه و انتقال آن دانش به دیگران، یادگاری از خود بجا می گذارید که عشق شما ماندگار می شود.

بنده دست تک تک کسانی که حرفی، کلامی، تجربه ای از آنان یاد گرفته ام را می بوسم و منت دار لطف آنان هستم. برای سپاسگزاری و ادای دین بر خود وظیفه می دانم که آموخته هایم را به دیگران نیز یاد دهم و یادگاری بجا بگذارم که این دانش ماندگار است. حقیر در حد توانم ده ها جوان لایق را در کار تولید به قدر توانم آموزش داده و در عرصه صنعت و تولید به وسع خودم سهمی داشته ام و از تک تک آن عزیزان سپاسگزارم که بنده را لایق دانسته و همکارم بودند.

بنده سعی کردم زمان را بیهوده از دست ندهم و تصمیم گرفتم که مدارک، سوابق و تجارب خود را تجمیع کنم و ادامه فعالیت های خودم را در صنعت به صورت علمی ادامه بدهم لذا تجربه 13 سال خدمت در نیروی هوایی، 32 سال فعالیت در صنعت و گذراندن 4 سال دوره MBA و DBA را پشتوانه ای برای تحصیل دانش قرار دادم و افتخار میکنم که اولین فارغ التحصیل در ایران هستم و هر استادی که برای یاد گرفتن حقیر را یاری فرماید دستشان را می بوسم.

website: http://www.ma-hamim.com

Email: ayyub.hamim@gmail.com

در خاتمه اين نوشتار به جوانان عزيزي كه صاحب پست و مقام مي شوند وصيت مي كنم به پيشكسوتان علم و صنعت يا در هر قشري كه هستند ارج نهاده و احترام مو هاي سفيدشان را نگه داشته از تجارب و علم آنان استفاده كنند و با كمال ادب به آنان ارزش قائل شوند. در غير آن روزي خودشان در همان مسند خواهند نشست و هر چه كاشته اند برداشت خواهند كرد در صورت محبت – محبت و در صورت عدم توجه و بي اعتنائي ثمرش را خواهند ديد. پس مي طلبد كه به پدران و مادران جامعه از ديد مثبت نگاه كرد در هر پست و مقامي كه باشيد. ناگفته نماند جهت بازديد از كارخانه هاي اروپايي چندين بار دعوت شده ام و سعادت بوده كه اندكي به تجارب خود افزوده و از نزديك بررسي هاي لازم از نظر تكنولوژي – اجتماعي و تجربي اخذ كرده باشم كه ما حصل نتايج اين سفرها در كتب اينجانب منتشر شده است.

عكسهايي از دوران گذشته و طي دوران اينجانب در كارها به آرشيو گذاشته مي شود كه سروران. عزيزان مي توانند ملاحظه فرمايند.

(توضيح اينكه در چند جمله آخر تكرار انجام شده كه عمدي بوده تا جوانان بهتر رهنمون شوند از كارگري موي سفيد كرده تجاربي مفت اخذ نمايند.)

 

با آرزوي توفيق الهي و التماس دعا